ونداوندا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

وندا دختر ما

عکسهای تولد وندا با تاخیر

اینم عکسهای تولد وندا که بالاخره به دستمون رسید..... این عکس کیکشه! ونداي خوشگل من   وندا وسروشا با عمو رضا   وندا و بابايي در پارك قبل از شروع جشن تولد   سه تاييمون تو پارك     اينم با لباسي كه موقع بريدن كيك پوشيدي     وندا داره ميرقصه     اينم عروسكي كه عمو رضا براش خريده     اينام كه ديگه معرف حضور هستند         نظرتونو درباره عكسها برامون بزاريد خوشحال ميشيم....:) ...
30 مهر 1390

روز جهانی کودک مبارک

عزیز دلم امروز روز جهانی کودکه این روزو به همه ی کوچولوهای عزیز و به تو عزیز ترینم تبریک میگم به همین مناسبت خاطره ای تعریف میکنم باشد که مقبول خاطر مبارکتان گردد بنده در زمان کودکی و نوجوانی و حتی جوانی عاشق این روز بودم و به مناسبتش به مامانم میگفتم امروز روز منه دفتر کتابو میبوسیدم میذاشتم کنار و تا پاره ای از شب یعنی تا آخرین برنامه میشستم پای تلویزیون وکارتون میدیدم خیلی کارتون دوست داشتم دارم و خواهم داشت مخصوصا کارتونای اون وقتها که خیلیم قشنگ بود امروزم با کلی شوقو ذوق اومدم زدم ولی خبری نبود همه چی نشون میداد جز کارتون (حتما همگی متوجه شدید چی نشون میداد من موضوعو باز نکنم) دیشبم به همین مناسبت منو خاله سمیرا شما و سروشا...
16 مهر 1390

بی موضوع ولی مهم

سلام یه چند وقتی بود احساس میکردم آدمای دور و اطرافم (منظورم تو کوچه خیابونه )نسبت به همه چیز بی تفاوتن و فقط به فکر منافع خودشونن مثلا یه روز تو خیابون یه خانومی وسط چهارراه چرخ خریدش که توشم پر بود چپه شد هیچکسی توجه نکرد و از کنارش رد شد حالا تعریف از خود نباشه من رفتم گوجه هاشو از وسط خیابون جمع کردم داشتم میرفتم زیر ماشینا ولی کلی کمک کردم خانومم کلی تشکر کرد منم کلی حال کردم ولی امروز یه صحنه ای دیدم که باعث شد کلی انرژی مثبت بگیرم مثل همیشه وقتی ساعت ٤ از سر کار میام داشتم از توی پارک نزدیک خونمون میومدم که دیدم یه دختر خانومی شیر (پاستوریزه) به دست ایستاده بالا سر یه گربه منم که از گربه ها خیلی خوشم میاد ایستادم ببینم جری...
16 مهر 1390

تولدت مبارک عشق من

      سال گذشته در چنین روزی خدای بزرگ ومهربون بهترین و زیباترین عشق دنیا را به من و بابایی هدیه داد که یه دختر کوچولوی ملوس و ناز نازی بود وندای عزیزم ١ساله که در آغوش من هستی و تمام زندگی منی عاشقانه دوستت داریم و همه تلاشمونو میکنیم تا به نحو احسن تربیتت کنیم و بهترین ها رو برات آرزو میکنیم عزیزم میخوام برات توی این روز عزیزچندتا آرزو کنم امیدوارم این آرزوهام به دست خدا برسه و همشون براورده بشه خدای عزیزم به دخترم سلامتی و عمر طولانی عطا کن خدای مهربون به عزیزترینم اخلاق خوب و بزرگ منشی عطا کن خدا جونم دخترم را از حوادث بد دور کن و شانس و اقبال خوب به اون بده خدای من کا...
14 مهر 1390

دخترم راه افتاده

عزیز دلم ١ هفته هستش که دیگه ٤ دست وپا راه نمیری فقط روی ٢ تا پای خوشگلت راه میری حتی اگه چند بارم زمین بخوری بازم بلند میشی عروسکتم بغلت میگیری شیشه عروسکم دستت میگیری راه میری این نقطه عطفی توی زندگیت این روزو به خودمو خودتو باباییت حسابی تبریک میگم اینو بدان که هر کار جدیدی که انجام میدی برای ما خیلی شیرینو جالبه و با همه ی وجود دوستت داریم دختر نازم اینم از طرف وندا برای مامان مهربونش !!!!!!!!!!!!!! ...
14 مهر 1390

معرفی کتاب

 به تازگی با کتاب جالبی آشنا شدم معرفی میکنم تا هر کی دوست داشت تهیه کنه و بخونه اسم کتاب :تو ، تویی؟! داستانهای کوتاه شگفت انگیز( ٢ جلد) گردآورنده : امیررضا آرمیون ناشر : انتشارات حدیث امروز کتاب جالبیه شامل داستانهای کوتاه آموزنده است الان میخوام یکی از داستانهاشو بنویسم شاید بعدا بازم ازش مطلب نوشتم انیشتن بر سر سفره هفت سین دکتر حسابی   «دکتر محمود حسابي» در زمان تدريس در دانشگاه «پرينستون»، تصميم گرفت سفره ي هفت سيني براي «انيشتين» و جمعي از بزرگ ترين دانشمندان دنيا از جمله «بور»، «فرمي»، «شوريندگر»، «ديرا...
10 مهر 1390

دختر با مزه من و دندون ششم

اخبار جدید!!!!!!!!! سلام دختر خوشگله تازگیها خیلی بامزه شدی راه میری میگی چیه چیه؟ یا انگشتتو میزاری روی کتابت به من میگی چیه؟ خاله میگه امروز تا تلفن زنگ میزد بر میداشتی میگفتی چیه؟ همشم اصرار داری عروسکتو با شیششو برداری راه بری بعضی وقتهام عروسکتو میگیری دسستت با اون یکی دسستم تلفنو بر میداری الو میکنی راهم باید بری همشم میخوری زمین دوباره بلند میشی خیلی دوستت دارم شیرین عسلم خودتو لوس میکنی سرتو کج میکنی روی شونت وقتی هم خجالت میکشی میپری بغل من قایم میشی وقتی یه چیزی میخوای میگی دده یعنی بده شیطونی میکنی یه چیزی میگیم بده میاری جلو تا میخوایم بگیریم دستتو میکشی عقب میخندی خیلیم مهربونی هرچی می...
9 مهر 1390

وندا مجلس گرم كن شده

عسلم ،دختر شيرينم 5شنبه رفته بوديم مهموني پر از نيني البته جشن قبولي دانشگاه دختر يكي از دوستاي خانوادگيمون بود ولي خونه پر از ني ني هايي بود كه همه تو حياط داشتن بازي ميكردن اول تا وارد شديم دستاتو بردي بالا با انگشت اشاره و لبهاي غنچه شروع كردي شادي كردن و رقصيدن بعد با بچه ها دوست شدي و بازي كردي وقتي بادكنكارو رو ديوار ديدي اشاره كردي گفتي بوپ(توپ) الهي من فداي بوپ گفتنت شم انقدر گفتي تا بهت بادكنك داديم بعدم شروع كردي شيريني و ميوه خوردن  اصولا ا ز بعد تولدت به مجالس شلوغ علاقه عجيبي پيدا كردي خلاصه كلي بهمون خوش گذشت البته اين 5شنبه هم تولد دعوتيم آخ جون پارازيت1 : الان تو زير ميز آروم نشسته...
4 مهر 1390
1